
صابر همدانی
شمارهٔ ۲۲
۱
در گلشنی که از گل رویت سخن رود
ما را ز سر هوای گل و یاسمن رود
۲
مرجان کجا بلعل لبت می توان رسد
آنجا که آبروی عقیق یمن رود؟
۳
گر نغمهای ز زلف تو آرد نسیم صبح
رونق ز بوی عنبر و مشک ختن رود
۴
توصیف آن دو طرّهٔ هم در خمت بود
هرجا سخن ز حلقه و چین و شکن رود
۵
یعقوبوار تا به کی ای یوسف عزیز
دل از غمت به گوشهٔ بیتالحزن رود
۶
فردا حدیث حسن تو و شرح عشق ماست
تنها حکایتی که دهن در دهن رود
۷
گفتم: مریز خون دلم، گفت: زین جهان
عاشق چنان خوش است که خونینکفن رود
۸
با یار چون بخلوت دل می توان نشست
مغبون کسی بود که بهر انجمن رود
۹
ما را به عکس کوهکن از جویبار عشق
سیلاب خون ز دیده به جای لبن رود
۱۰
دامنفشان ز گرد تعلق نسیموار
خرم دل کسی که برون زین چمن رود
۱۱
با چشم ما کسی که برویت نظر کند
هوشش ز سر درآید و تابش ز تن رود
۱۲
(صابر) هوای کوی تو دارد بسر هنوز
کی از سر غریب هوای وطن رود؟
تصاویر و صوت

نظرات