
صابر همدانی
شمارهٔ ۳
۱
ندهد دست اگر دولت دیدار مرا
آخر الامر کشد دوری دلدار مرا
۲
پیش نگرفتم اگر راه بیابان جنون
زلف زنجیر وشت بود نگهدار مرا
۳
قدر حسن تو ز مشتاقی من شد معلوم
گرچه دانم نبود پیش تو مقدار مرا
۴
نزدم بیهده اندر ره عشق تو قدم
سیرها گشته در این راه پدیدار مرا
۵
شد چو منصور دگر راز من از پرده برون
دار کوتا که رها سازد از این دار مرا؟
۶
من ز خاک قدمت کحل بصر خواهم کرد
فرصتی گر بدهد ایزد دادار مرا
۷
(صابرا) چون دهن یار شد این قافیه تنگ
نه عجب پاره شد ار پرده ی پندار مرا
نظرات