
صابر همدانی
شمارهٔ ۳۴
۱
دلا یکدم برآور ناله ای مانند چنگ آخر
که شاید دامن مقصود را آری به چنگ آخر
۲
کمان آسا براه عشق کجبازی کجا باشد؟
به مقصد میرسد از راست رفتاری خدنگ آخر
۳
به راه عشق از فرمان جانان سر مپیچ ای دل
که ترسم آبشارآسا، سرت آید به سنگ آخر
۴
ز مه آموز یکرنگی، نه همچون ما کیان بیضه
برون یکرنگ باشی، وز درون باشی دو رنگ آخر
۵
تمام عمر را با خلق یکسان زی، مباش آنسان
که کوبی کوس صلح اول، نوازی طبل جنگ آخر
۶
نگشته شیرگون موی سیه، دستی به کاری زن
بسا افتاد برف و کاروان را کرد لنگ آخر
۷
اثر نبود بگفتاری که کردار از پی اش نبود
نهال نام نیک آن نیست کارد بار ننگ آخر
۸
جهان با این فراخی بهر مشتاقان نمیدانم
چرا یکباره چون چشم حسودان گشت تنگ آخر
۹
اگر آیینهٔ دل تیره شد از زنگ غم (صابر)
ز جامی میتوان بزدود از این آیینهٔ زنگ آخر
نظرات