
صابر همدانی
شمارهٔ ۴۵
۱
در این زمانه نخواهم شد آشنای کسی
چرا که رنگ ندارد برم حنای کسی
۲
در آن دیار، که کس تب برای کس نکند
دگر چگونه توان مرد از برای کسی؟
۳
کنون که نیست وفا در نهاد نوع بشر
مباش منتظر وعدهٔ وفای کسی
۴
گرت هواست که چینی گلی ز باغ مراد
رضا مشو که رود خار غم به پای کسی
۵
از این سپس نتوان گفت (صابرم)، صابر
کسی بود، که نمینالد از جفای کسی
نظرات