
سید حسن غزنوی
شمارهٔ ۱۴
۱
کریمی کو که در عالم زبون نیست
اسیر و عاجز این چرخ دون نیست
۲
عروس بخت را گر زیوری هست
در این نه حقه آیینه گون نیست
۳
اگر این است هستی ها که دیدم
درین کان هیچ نقدی نیست چون نیست
۴
حسن بگذارد نیا را همان گیر
که این کژدم در این طاس نگون نیست
۵
دو عالم را فراخائی بپندار
که از کنج دل تنگت برون نیست
۶
که در ملک اجل سوی زمانه
بدین تنگی بدین کویت درون نیست
۷
فلک گر نافه ای گردد پر از مشک
اگر رنگست آن جز رگ خون نیست
نظرات