
سید حسن غزنوی
شمارهٔ ۲۶
۱
یار چون عیسیم به ماه برد
باز چون یوسفم به چاه برد
۲
مردم دیده را عروس رخت
روی بسته به جلوه گاه برد
۳
آینه گر صفای او بیند
دست چون صبحدم ز ماه برد
۴
جز سخنهای همچو الماسش
در و یاقوت او که راه برد
۵
طوطی جان من رسید به لب
تا از آن لب شکر گیاه برد
۶
چه شود گر صبا سپیده دمی
تک در آن طره سیاه برد
۷
پس بدان بوی قصه های حسن
گرچه زار است پیش شاه برد
۸
شاه بهرام شاه مسعود آن
که ازو ملک آب و جاه برد
۹
دولت تازه بهر او هر روز
تحفه نو به بارگاه برد
۱۰
چرخ سیمین مگر به خدمت باز
آفتاب زرین کلاه برد
نظرات