
سید حسن غزنوی
شمارهٔ ۲۸
۱
لبم از بوس او شکر چیند
گوشم از لعل او گهر چیند
۲
از گریبان چو او برآرد سر
حور دامن ز شرم درچیند
۳
در فراقش ز اشک و چهره من
مرد باید که سیم وزر چیند
۴
باغبان صبحدم نداند چید
هر دم آنچ از رخش نظر چیند
۵
آری آری چو آفتاب آمد
ماه در حال مهره بر چیند
۶
خلق او خلق شاه را ماند
که از او دل گل و شکر چیند
۷
شاه بهرامشه که خنجر او
از سران در مصاف سرچیند
نظرات