
سید حسن غزنوی
شمارهٔ ۳۰
۱
که بود جان که نه در بند وفای تو بود
چه کند دل که نه خرسند جفای تو بود
۲
سرِ ادبار من ار هست، مرا شاید؛ از آنک
دیده آنجا نهد اقبال که پای تو بود
۳
در هوای تو شدم ذره زرین آری
ذره زرین بود آنجا که هوای تو بود
۴
گر رضای تو در آن است که من خاک شوم
خاک بر تارکم، آنجا که رضای تو بود
۵
رو که خورشید نهد روی چو سایه بر خاک
پیش قصری که درو عکس ضیای تو بود
۶
جای میسازمت اندر دل و میخواهم عذر
کای بت، آتشکده تنگ نه جای تو بود
۷
تو دریغی به حسن، بهر چه؟ زیرا که مهی
مجلس چون فلک شاه سزای تو بود
۸
شاه بهرام شه آن شاه که گفتش سعدین
هر قرانی که کنم آن ز برای تو بود
تصاویر و صوت

نظرات