سید حسن غزنوی

سید حسن غزنوی

شمارهٔ ۳۶

۱

هر آینه که دگر بایدم گزیدن یار

چو یار من ز من و مهر من شود بیزار

۲

چه غم خورم ز پی او که غم نخورد مرا

ز چند گونه توان بر دلی نهادن بار

۳

اگر چه نرگس چشمست و گرچه مشکین زلف

به قد چو سرو و برخ مه ولی به پنج و چهار

۴

چو برگرفت دل از من چرا روم بر او

نه من نیابم یار ار دگر گزیند یار

۵

دگر گزینم و یکسو نشینم از ره او

تن عزیز و دل خویشتن ندارم خوار

۶

شکسته عهدا چندین جفا به من منما

که مهرت اندک گشت و جفای تو بسیار

۷

مرا نگارا با تو زبان خلاف دل است

خلاف گفتار آید مرا همی کردار

۸

دلم همیشه هوای تو جوید ای بت روی

وگرچه دیگر گوید زبان من گفتار

۹

گمان مبر که دل از مهر تو بگردانم

به نیک و بد صنما هیچ روی هیچ شمار

۱۰

اگر وفا کنی ای ماه روی دارم چشم

وگرنه باری از من وفا تو چشم مدار

تصاویر و صوت

نظرات