
سید حسن غزنوی
شمارهٔ ۴۱
۱
دل در غم عشق یار بستیم
وز درد سر فراق رستیم
۲
از خانه خویش سخت دوریم
وز باده رنج نیک مستیم
۳
از بادیه هوا گذشتیم
در زاویه عنا نشستیم
۴
از شست بلات نوش خوردیم
وز تیر غمت جگر بخستیم
۵
برخاک در تو جان فشاندیم
معلومت شد که باد دستیم
۶
یکراه تو سنگسارمان کن
چون می دانی که بت پرستیم
۷
روزی که غم تو مان نجوید
بازش طلبیم و کس فرستیم
۸
بر مرگ زنیم خویشتن را
تا نیست شویم از اینکه هستیم
تصاویر و صوت

نظرات