سید حسن غزنوی

سید حسن غزنوی

شمارهٔ ۴۳

۱

همه شب دوش من بیدار بودم

ندیم حسرت و تیمار بودم

۲

ز وصل یار دلبر برنخوردم

ز هجر دوست برخوردار بودم

۳

چو محنت کشتگان اندر تحیر

بمانده روی در دیوار بودم

۴

همی جان کندم اندر فرقت یار

مبر آن ظن که من بیکار بودم

۵

زسودا و ز صفرا و طپیدن

بسان مرد نا هشیار بودم

۶

مرا گویند چون بودی چگویم

مگر بهتر شوم بیمار بودم

تصاویر و صوت

نظرات