
سید حسن غزنوی
شمارهٔ ۲۴
۱
جانم غریق نعمت شمس الملوک شد
وین طرفه تر که میزیم اکنون به جان شکر
۲
از بس که ابر لطف ببارید بر سرم
بشکفت از بهار دلم بوستان شکر
۳
بر گلبن ثناش زبان چو بلبلم
دستان مدح می زند و داستان شکر
۴
حقا که تیر مدح برون پرد از جهان
گر درکشم به قوت مهرش کمان شکر
۵
ای بر دلم گشاده به سعیت در امید
جان بسته ام به جای کمر بر میان شکر
۶
پایم چو در رکاب سعادت بعون تست
آن به که سوی صدر تو تابم عنان شکر
۷
زین پس اگر خدای بخواهد به دولتت
هرلحظه گوهری بدر آرم ز کان شکر
نظرات