هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

غزل شمارهٔ ۱۸

۱

ز غمزه، چشم تو یک تیر در کمان نگذاشت

که اول از دل مجروح من نشان نگذاشت

۲

ز بی‌وفایی گل بود مرغ دل آگاه

از آن به گلبن این گلشن آشیان نگذاشت

۳

ز شوق دیدن آن گل، ستم نگر که شدم

رضا به رخنهٔ دیوار و باغبان نگذاشت

۴

رسید کار به جایی که یار بگذارد

ز لطف بر دل من دستی، آسمان نگذاشت

۵

ز ناز بر دل پیر و جوان در این محفل

کدام داغ که آن نازنین جوان نگذاشت

۶

شکایتی ز سگانت نبود هاتف را

بر آستان تواش جور پاسبان نگذاشت

تصاویر و صوت

نظرات