
هاتف اصفهانی
غزل شمارهٔ ۲۴
۱
چه گویمت که دلم از جدائیت چون است
دلم جدا ز تو دل نیست قطرهٔ خون است
۲
تو کردهای دل من خون و تا ز غصه کنی
دوباره خون به دلم پرسیم دلت چون است
۳
نه زلف و خال و رخ لیلی، آن دگر چیز است
که آفت دل و صبر و قرار مجنون است
۴
ز مور کمترم و میکشم به قوت عشق
به دوش باری، کز حد پیل افزون است
۵
ز من بریدی اگر مهر بیسبب دانم
که این نه کار تو این کار ، کار گردون است
۶
اگر به قامت موزون کشد دل هاتف
نه جرم او که تقاضای طبع موزون است
نظرات