هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

غزل شمارهٔ ۳۱

۱

در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد

آری کسی که دل داد پروای جان ندارد

۲

پرسی ز من که دارد؟ زان بی‌نشان نشانی

هر کس ازو نشانی دارد نشان ندارد

۳

یک جو وفا ندیدم از روی خوب هرگز

دیدم تمام هر کس این دارد آن ندارد

۴

بر من نه از ترحم کم کرده یار بیداد

تاب جفا ازین بیش در من گمان ندارد

۵

هاتف غلامی تو خواهد بخر به هیچش

این کار اگر ندارد سودی، زیان ندارد

تصاویر و صوت

نظرات