
هاتف اصفهانی
غزل شمارهٔ ۳۲
۱
کدام عهد نکویان عهد ما بستند
به عاشقان جفاکش که زود نشکستند
۲
خدا نگیردشان گرچه چارهٔ دل ما
به یک نگاه نکردند و میتوانستند
۳
نخست چون در میخانه بسته شد گفتم
کز آسمان در رحمت به روی ما بستند
۴
مکن به چشم حقارت نظر به درویشان
که بینیاز جهانند اگر تهی دستند
۵
حریف عربدهٔ می کشان نهای ای شیخ
به خانقاه منه پا که صوفیان مستند
۶
غم بتان به همه عمر خوردم و افسوس
که آخر از غمشان مردم و ندانستند
۷
ز جور مدعیان رفت از درت هاتف
غمین مباش گر او رفت دیگران هستند
نظرات
ابراهیم