
هاتف اصفهانی
غزل شمارهٔ ۳۳
۱
دل بوی او سحر ز نسیم صبا شنید
تا بوی او نسیم صبا از کجا شنید
۲
بیگانه گفت اگر سخنی در حقم چه باک
این میکشد مرا که ازو آشنا شنید
۳
رازی که با تو گفتم و آنجا کسی نبود
غیر از من و خدا و تو، غیر از کجا شنید
۴
دل سوخت بر منش همه گر سنگ خاره بود
غیر از تو هر که حال مرا دید یا شنید
۵
فرخنده عاشقی که ز دلدار مهربان
گر حرف مهر گفت حدیث وفا شنید
۶
پیغام حور نشنود از خازن بهشت
گوئی کز آشنا سخن آشنا شنید
۷
نشنیدی ای دریغ و ندیدی که از کسان
هاتف چهها ز عشق تو دید و چهها شنید
نظرات