هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

غزل شمارهٔ ۴۴

۱

تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود

غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود

۲

آخر از حسرت بالای تو ای سرو روان

تا کیم خون دل از دیده روان خواهد بود

۳

گفتم آن روز که دیدم رخ او کاین کودک

آفت دین و دل پیر و جوان خواهد بود

۴

رمضان میکده را بست خدا داند و بس

تا ز یاران که به عید رمضان خواهد بود

۵

پا مکش از سر خاکم که پس از مردن هم

به رهت چشم امیدم نگران خواهد بود

۶

هاتف این‌گونه که دارد هوس مغبچگان

بعد ازین معتکف دیر مغان خواهد بود

تصاویر و صوت

نظرات