هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

غزل شمارهٔ ۵۰

۱

شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش

کسی دارد که دارد در کنار خویش یاری خوش

۲

دل از مهر بتان برداشتم آسودم این است این

اگر دارد شرابی مستیی ناخوش خماری خوش

۳

خوشم با انتظار امید وصل یار چون دارم

خوش است آری خزانی کز قفا دارد بهاری خوش

۴

بود در بازی عشق بتان، جان باختن، بردن

میان دلربایان است و جانبازان قماری خوش

۵

به مسجدها برآرم چند با زهاد بیکاره

خوشا رندان که در میخانه‌ها دارند کاری خوش

۶

دو روزی بگذرد گو ناخوش از هجرش به من هاتف

که بگذشته است بر من در وصالش روزگاری خوش

تصاویر و صوت

نظرات