هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

غزل شمارهٔ ۵۴

۱

غم عشق نکویان چون کند در سینه‌ای منزل

گدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل

۲

دل محمل نشین مشکل درون محمل آساید

هزاران خسته جان افشان و خیزان از پی محمل

۳

میان ما بسی فرق است ای همدرد دم درکش

تو خاری داری اندر پا و من پیکانی اندر دل

۴

نه بال و پر زند هنگام جان دادن ز بیتابی

که می‌رقصد ز شوق تیر او در خاک و خون بسمل

۵

در اول عشق مشکل‌تر ز هر مشکل نمود اما

ازین مشکل در آخر بر من آسان گشت هر مشکل

۶

به ناحق گرچه زارم کشت این بس خونبهای من

که بعد از کشتنم آهی برآمد از دل قاتل

۷

ز سلمی منزل سلمی تهی مانده است و هاتف را

حکایت‌هاست باقی بر در و دیوار آن منزل

تصاویر و صوت

نظرات