
هاتف اصفهانی
غزل شمارهٔ ۵۶
۱
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم
۲
من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودم مران
که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
۳
منم ای بَرید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر
به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم
۴
چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان
برد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانیم
۵
به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمان
که نوازد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانیم
۶
ز سموم سرکش این چمن همه سوخت چون بر و برگ من
چه طمع به ابر بهاری و چه زیان ز باد خزانیم
۷
شدهام چو هاتف بینوا به بلای هجر تو مبتلا
نرسد بلا به تو دلربا گر از این بلا برهانیم
تصاویر و صوت

نظرات
یداله خدادادیان
پاسخ: با تشکر از شما، تصحیح شد.
حمیدرضا
نگین شکروی
مهدی
مهدی
ش مومیوند
پاسخ: با تشکر، جهت تحقیق صورت صحیح این بیت که شما و حاشیهگذار عزیز دیگر مهدی متذکر شدید دیوان هاتف چاپ انتشارات نگاه مطابق نسخهٔ تصحیح شدهٔ وحید دستگردی چاپ شده در سال 1385 را تهیه کردم و مقابله نمودم. متأسفانه ;) متن چاپی مطابق متن حاضر گنجور است (تو ز آستان خودت مران) با شما -احتمالاً- همعقیدهام که صورت مشهور «تو مرا ز درگه خود مران» زیباتر است اما این دلیل آن نمیشود که اصل سخن هاتف همین بوده باشد. تغییری اعمال نشد.
محمد
parsa
هرمز رضائیان
محمود
حمید طاهری
بهزاد
mehr
merce
شبرو
lyam
شبرو
بهزاد
lyam
شبرو
پویا
مرتضی قمشه ای
nabavar
pooya
الف.محبت
سخا
عبید زاکانی
بی سواد
حسین
علیرضاNA
ایرج بهرامی فر
فرهنگ
سعید
پاسخ ابهامی که هرمز عزیز مطرح فرمودند: «سلام در بیت دوم مصرع دوم مشکل معنی وجود دارد به این صورت که اگر همه روزگار جوانی شاعر درغم یار گذشته است یار هم همراه شاعر روزگار جوانی اش گذشته است ودیگر خطاب ای جوان به او بی مورد است»باید توجه داشته باشیم که گذشت زمان برای معشوق حقیقی که پروردگار دوعالم می باشد، فاقد معناست و به نظر میرسد شاعر نیز در این بیت به همین نکته به طور غیرمستقیم اشاره دارد!پاینده باشید
مسعود سلاجقه
مسعود سلاجقه
مصیب مهرآشیان مسکنی
پاسخ نقد شما را علمی میدهد سوگولی زیبای هارون هروقت به بازار میرفت. میدید جوانی آزرده سر راهش نشسته آخر دلش به رحم آمد گفت مشکل شما چیست گفت من از عشق تو بیمارم گفت میدانی داری با جانت بازی میکنی گفت بله میخواد عشق. مرا بکشد بزار به تیغ تیز هارون کشته شوم مختصر کنم تا زود عین مطلب ادا شود خلاصه سوگولی هارون با ندیمه ها هم آهنگ کرد که کام جوان را بر آورد و آن جوان را به حرمسرا آورد و طبق قرار خودش را همانگوننه که برای هارون آرایش میکرد برای او آراایش کرد که ناگهان هارون. سر رسید گفت چه خبر خودت را زینت کرده ای گفت جوانی در حال مرگ بود دلم بحالش سوخت گفت کجاست آن جوان وقتی اورا آورد دید پیرمردی است داد زد کجاست خواجه حرم دید او هم از ترس پیر شده فهمید که از غم بیم جان همه پیر شده اند....
مصیب مهرآشیان مسکنی
رضا صاحبی
ادبارِ کاتب