هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

غزل شمارهٔ ۵۸

۱

بی‌مهری اگر چه بی‌وفا هم

جور از تو نکو بود جفا هم

۲

بیگانه و آشنا ندانی

بیگانه کشی و آشنا هم

۳

پیش که برم شکایت تو

کز خلق نترسی از خدا هم

۴

بس تجربه کرده‌ام ندارد

آه سحری اثر دعا هم

۵

در وصل چو هجر سوزدم جان

از درد به جانم از دوا هم

۶

ای گل که ز هر گلی فزون است

در حسن رخ تو در صفا هم

۷

شد فصل بهار و بلبل و گل

در باغ به عشرتند با هم

۸

با هم ستم است اگر نباشیم

چون بلبل و گل به باغ ما هم

۹

جز هاتف بی‌نوا در آن کوی

شاه آمد و شد کند، گدا هم

تصاویر و صوت

نظرات