
هاتف اصفهانی
غزل شمارهٔ ۷۹
۱
چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی
۲
قفس به بود بلبلی را که نالد
شب و روز در آشیان از جدایی
۳
دهد یاد از نیک بینی به گلشن
بهار از وصال و خزان از جدایی
۴
چسان من ننالم ز هجران که نالد
زمین از فراق، آسمان از جدایی
۵
به هر شاخ این باغ مرغی سراید
به لحنی دگر داستان از جدایی
۶
چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی
که آید سخن در میان از جدایی
۷
کشد آنچه خاشاک از برق سوزان
کشیده است هاتف همان از جدایی
نظرات
احسان آسیابان زاده