
همام تبریزی
شمارهٔ ۱
۱
چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا
از نفس یار ما داد نشانی صبا
۲
نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم
نسبت بوی خوشش با نفس یار ما
۳
کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب
روی نگار مراست خسرو انجم گوا
۴
جان چو شنید از صبا بوی سر زلف او
گفت روان میشود در پی آن آشنا
۵
در صور آب و گل جان صفت دوست دید
عشق کهن تازه گشت گرم شد این ماجرا
۶
جام رها کن در و چشمهٔ خورشید بین
زاینه بگذر نگر عکس رخ یار را
۷
گر نه زعکس رخش گل اثری یافتن
گل زکجا وین همه مایه حسن از کجا
۸
قبله هر ملتی هست به سوی دگر
با رخ او فارغیم از همه قبلهها
۹
تیر چو از چشم او بر دل عاشق رسید
گفت که زخم من است صید مرا خونبها
۱۰
چشمش اگر میکند میل به سوی همام
نیست مجال سخن عاشق و چون و چرا
تصاویر و صوت

نظرات
عباس
بشیر رحیمی
پدرام شعبانزاده زیدهی
کاربر سیستمی