
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۰۵
۱
اینک نسیمی میدهد کز دوست میآرد خبر
برخیز کاستقبال او واجب بود کردن به سر
۲
ای راحت جان مرحبا از دوست کی گشتی جدا
دارد عزیمت سوی ما یا کرد از این جانب گذر
۳
از زلف عنبربار او وز سرو خوش رفتار او
وز روی چون گلنار او ریح الصباهات الخبر
۴
آن چشم شوخ و شنگ او و ابروی پر نیرنگ او
وان طرۀ شبرنگ او چون است ای باد سحر
۵
ای مشکبوی خوشنفس بودی مرا فریادرس
تعجیل کن رو باز پس پیغام سوی دوست بر
۶
او را بگو کای نازنین منشین زمانی برنشین
فرسنگ در فرسنگ بین افتاده دل بر یکدگر
۷
خوش در دلم بنشستهای با روح در پیوستهای
در چشم من بشکستهای بازار خوبان سر به سر
۸
ای جان شکار تیر تو، دل بسته زنجیر تو
در حیرت از تصویر تو صورتگر صاحب هنر
۹
روح و دماغ کیستی چشم و چراغ کیستی
ای گل ز باغ کیستی کآباد باد آن بوم و بر
۱۰
ای چون همام خوشسخن از عاشقان صد انجمن
در منزلت فریاد زن از اشتیاق یک نظر
نظرات
۲۴۶
کاربر سیستمی