
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۱۸
۱
اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش
ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش
۲
لذت آب ز سیراب نباید پرسید
این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش
۳
ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال
به فراغت شود و میخورد از هجران نیش
۴
مرد را آرزوی نفس حجاب نظر است
التفاتی به جهان زان ننماید درویش
۵
عشق بازان حقیقت همه بازی شمرند
مهر آن دل که بود در هوس مرهم ریش
۶
عشق حالیست عجب زان نتوان داد نشان
نرسیدهست به ما مدعیان نامی بیش
۷
تو هم آیینه و هم ناظر و هم منظوری
چشم بگشای ودر آیینه ببین صورت خویش
۸
ای همام این سخن از دفتر اصحاب دل است
تا نشویی ورق نفس ندانی معنیش
نظرات
کاربر سیستمی