
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۲۲
۱
که می گوید که هست این صورت از گل
همه لطفی همه جانی همه دل
۲
نه انسان گر ملک روی تو بیند
شود حیران بر آن شکل و شمایل
۳
سعادت باد رویت را در آن روز
که گردد آفتاب و ماه زایل
۴
تماشا را به روز حشر رضوان
به استقبالت آید یک دو منزل
۵
لب میگون و چشم نیم مستت
کند تدبیر عاقل جمله باطل
۶
مغان خورشید را زان میپرستند
که از حسن رخت هستند غافل
۷
سر دیوانگی دارد خردمند
مگر زلفت کشد در وی سلاسل
۸
بجز افسانه حسنت نگویند
حدیثی با نمک در هیچ محفل
۹
همام از بندگی دارد توقع
قبولی تا شود مقبول و مقبل
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی