
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۲۹
۱
ماه ز مشرق طلوع کرد چو رویت تمام
نی که بود مه که زو مهر کند نور وام
۲
ماه فلک را قدی نیست چو سرو سهی
سرو سهی را رخی نیست چو ماه تمام
۳
هر دو تو داری و بس نیست نظیر تو کس
طوطی جان در قفس شد شکرت را غلام
۴
چون که پریشان شود زلف خوشت نیم روز
شبرو عیار را کار شود با نظام
۵
باز نداند کسی نیم شب از نیم روز
پای چو بیرون نهی نیم شبی از مقام
۶
نیست تنت ز آب و خاک هست همه جان پاک
گشت مجسم مگر روح لطیف همام
۷
عاجزم از وصف تو یک سخنم بیش نیست
خاتم خوبان تویی ختم کنم والسلام
نظرات
کاربر سیستمی