
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۴۵
۱
مرا چو سرو نو باید به بوستان چه کنم
چو مست روی توام رنگ ارغوان چه کنم
۲
حکایتی که مرا بود با لب و دهنت
نمود اشک به اغیار من نهان چه کنم
۳
اگر نه روی تو باشد کجا برم دیده
وگر نه راز تو گویم من این زبان چه کنم
۴
خیال بود مرا کز تو بر توان گشتن
بیازمودم و دیدم نمیتوان چه کنم
۵
دلم ز نرگس شوخت علاج میطلبد
طبیب نیز چو مست است و ناتوان چه کنم
۶
چو چشمت از نظر خلق شرمسار شود
به طیره گوید کز دست عاشقان چه کنم
۷
مرا چو نیست شبی راه در گلستانت
جز آن که مینهمت سر بر آستان چه کنم
۸
چو بوسهای ز لبش خواستم جوابم داد
رقیب مینگذارد من ای فلان چه کنم
۹
همام پیش لبت جان به تحفه میآرد
لبت چو آب حیات است گفت جان چه کنم
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی