
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۴۹
۱
نوبهار و بوی زلف یار و انفاس نسیم
اهل دل را میدهد پیغام جنات نعیم
۲
صبح سر بر زد ز مشرق باده پیش آر ای ندیم
یک زمانم بیخبر کن تاکی از امید و بیم
۳
مرغ گویا گشت مطرب گو نوایی خوش بزن
یاد ده ما را وفای یار و پیمان قدیم
۴
هر گران جانی نشاید مجلس اصحاب را
با ملیحی شنگ باشد یا سبک روحی ندیم
۵
در چنین موسم که گلها خیمه بر صحرا زدند
گر درون خانه بنشینی بود عیبی عظیم
۶
وصل جانان را غنیمت میشمر فصل بهار
فرصتی کز دست شد نتوان خرید اورا به سیم
۷
عالم حسن و ملاحت نیست این میدان خاک
خار میماند به جا و گل نمیماند مقیم
۸
بعد از این ما و گل افشان و سماع و روی دوست
کوس عشق شاهدان نتوان زدن زیر گلیم
۹
صحبت خوبان نباشد بی ملامت ای همام
مدعی را گو که از جاهل نمیرنجد حکیم
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی