
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۶۲
۱
ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن
دوری نمیتواند پیوند ما بریدن
۲
ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند
تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن
۳
موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت
از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن
۴
تا روح بر نیاید جهدی همینمایم
مشتاق را نشاید یک لحظه آرمیدن
۵
چشمی که دیده باشد آن شکل و آن شمایل
بی او ملول باشد از روی خوب دیدن
۶
ما را به نیم جانی وصلت کجا فروشند
ارزان بود به صد جان گر میتوان خریدن
۷
غیرت همینماید بر گوش دیده من
کز دور میتواند پیغام تو شنیدن
۸
حیران شده است عقلم در صنع پادشاهی
کز خاک میتواند خورشید آفریدن
۹
باشد همام شبها در آرزوی خوابی
وقتی مگر خیالت در بر توان کشیدن
تصاویر و صوت

نظرات
محمد
کاربر سیستمی