
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۷
۱
در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
۲
بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
۳
بر در بیگانگان هرزه چرا میرویم
دوست چو همخانه شد خوشتر از اینجا کجاست
۴
با خبران را ز دل نیست سر آب و گل
گو غم دنیی مخور این نه حدیث شماست
۵
عالم جان را خوش است آب و هوا خاکیان
روی بدانجا نهند منزل گل نار ماست
۶
بلبل جان در قفس هیچ نمیزد نفس
بوی گلستان شنید عزم صفیرش کجاست
۷
چون به گلستان رود همدم رضوان شود
مجمع روحانیان منزل عیش و صفاست
۸
هر که به ایشان رسید دید و زبان درکشید
وان که حدیثی شنید غافل از این ماجراست
۹
فاش مکن ای همام راز دل خویش را
محرم این ماجرا سمع دل آشناست
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی