
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۷۰
۱
دارم امید وصل تمنای من ببین
طبع مشوش و دل شیدای من ببین
۲
برگ گل و بنفشه ببویم هزار بار
بر یاد روی و مویش سودای من ببین
۳
همرنگ روی دوست گلی جستم از چمن
گل گفت رنگ چهره زیبای من ببین
۴
گفت این چنین محالی انصاف کل نگر
بشنیدم این حدیث تو یارای من ببین
۵
گفتم به نارون که نمانی به قامتش
بشنید سرو و گفت که بالای من ببین
۶
آمد خیال دلبر و بالا نمود و گفت
سرو سهی و قامت همتای من ببین
۷
شد در بنفشهزار همام و پیام داد
نزدیک دل که خیز و بیا جای من ببین
۸
دل گفت در میان سر زلف یار خویش
باری بیا تو مسکن و مأوای من ببین
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی