
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۹۴
۱
بازیچه نیست آخر آیین عشقبازی
با دوست درنگیرد تا روح در نبازی
۲
چون شاهد حقیقی محجوب شد ز غیرت
در بتپرستیم دان با نسبت مجازی
۳
تا آفتاب تابان از شرق برنیاید
پروانه مینماید با شمع عشقبازی
۴
گلهای نوبهاری چون در شکفتن آید
ای نخلبند آن به کز موم گل نسازی
۵
در وصف روی یارم حرفی نمیشمارم
چندین هزار طومار از پارسی و تازی
۶
ای پرتو جمالت از خاک کرده پیدا
رویی بدین لطیفی زلفی بدین درازی
۷
آب و هوا چه باشد لطف تو مینماید
از لاله تازهرویی وز سرو سرفرازی
۸
گر کشتگان عشقت صد جان بیافتندی
یک جان فدا نکردی در روز حرب غازی
۹
در حضرتت چه سنجد جان همام کانجا
محمود میدهد جان در صحبت ایازی
نظرات
کاربر سیستمی