
همام تبریزی
شمارهٔ ۲۰۱
۱
اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی
پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی
۲
از بهر دوست خواهم هم جان و هم جهان را
چون دیگران نباشم در بند جاه و مالی
۳
ای اشتیاق جانم بگذار تا بخسبم
چون نیستم وصالی باری کم از خیالی
۴
چون بی شما ندارم ذوق از حیات خواهم
یا وصل را ثباتی یا عمر را زوالی
۵
گر بی تو دیدهام را میلی بود به رویی
از نور چشم خویشم پیدا شود ملالی
۶
پیغام ما به گوشت باد صبا رساند
ترسم که هم نیابد در خدمتت مجالی
۷
بنویس یک سلامم تا کی دریغ داری
از خستگان نسیمی وز تشنگان زلالی
۸
یک روز در فراقت صد سال مینماید
زینجا قیاس میکن با خود حساب سالی
۹
دور از تو هم شکیبی بودی همام را گر
دیدی میان خوبان حسن تو را مثالی
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی