
همام تبریزی
شمارهٔ ۲۱۳
۱
ای آفتاب خوبان وی آیت الهی
حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
۲
گر ماه را ز رویت بودی مدد نگشتی
وقت خسوف ظاهر بر روی مه سیاهی
۳
نی خوبی شما را هرگز بود نهایت
نی اشتیاقها را پیدا شود تناهی
۴
گر خون عاشقان را ریزی به یک کرشمه
از ما گناه باشد گفتن که در گناهی
۵
پیش سگان کویت بر خاک آستانت
گر باشدم مجالی دعوی کنم به شاهی
۶
در دل بسی شکایت دارم ولی چه گویم
کاحوال بیحکایت دانستهای کماهی
۷
جز روی دوست دیدن میبینم از معاصی
با دیگری محبت میدانم از مناهی
۸
هم ماه مهربانی هم جان زندگانی
هم نور دیده و دل هم پشت و هم پناهی
۹
جان همام دارد آثار بوی جانان
انفاس عنبرینش هم میدهد گواهی
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی