
همام تبریزی
شمارهٔ ۲۱۶
۱
ای گل از غنچه کی برون آیی
که شدم ز انتظار سودایی
۲
بلبلان را نمیبرد شب خواب
تا سحرگه نقاب بگشایی
۳
با صبا گفتهای که میآیم
من و این مژده و شکیبایی
۴
گر چه پیشم هزار تن بیشند
بی تو جان میدهم ز تنهایی
۵
دیده در آرزوی دیدارت
وعدهای میدهد به بینایی
۶
بر سر چشم من قدم نه تا
جویباری به گل بیارایی
۷
تشنه در اشتیاق آب حیات
سوخت خود رحمتی نفرمایی
۸
هر نظر محرم جمال تو نیست
دیده ها زان شدند هرجایی
۹
از حدیثت همام را ذوقی
به زبان میرسد ز گویایی
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی