
همام تبریزی
شمارهٔ ۳۷
۱
مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است
دهان من به حدیث لب تو شیرین است
۲
به باغ میکشدم آرزوی دیدارت
چه جای برگ گل وارغوان و نسرین است
۳
به وقت خنده نظر کردهام به دندانت
هنوز چشم مرا روشنی ز پروین است
۴
فدای مستی چشم تو باد هستی ما
اگر چه فتنه دنیی و آفت دین است
۵
عجب مدار گر آب دو دیده گلگون شد
خیال روی تو در دیدۀ جهانبین است
۶
مباش منکر تمکین من که هست مرا
شراب عشق تو در سر چه جای تمکین است
۷
نظر بر آینه انداز تا شود معلوم
که عکس روی مهت را چه زیب و آیین است
۸
اگر به روی تو رضوان نظر کند گوید
ملاحتی که بدیدیم در بهشت این است
۹
ز وصف روی تو مشهور گشت شعر همام
برای نسبت حسنت سزای تحسین است
نظرات
کاربر سیستمی