
همام تبریزی
شمارهٔ ۴۷
۱
بی آفتاب رویت روزم بود چو مویت
با زلف مشک بویت باشد شبم چو رویت
۲
حسن هزار لیلی عشق هزار مجنون
داری وزان زیادت دارم به خاک کویت
۳
یک سلسله ز مویت دیوانه را تمام است
بهر چه تاب دادی زنجیرهای مویت
۴
با لب بگو که ما را تا چند تشنه داری
ای آب زندگانی دایم روان به جویت
۵
عمر دراز دانی بهر چه دوست دارم
تا بیشتر نمایم کوشش به جست و جویت
۶
محروم گشت چشمم از دیدنت و لیکن
دارد زبان نصیبی ما را به گفت و گویت
۷
جان در فراق رویت کی بار تن کشیدی
او را اگر نبودی دایم مدد ز بویت
۸
هر موی بر تن من گر خود شود زبانی
هم در بیان نیاید بعضی ز آرزویت
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی