
همام تبریزی
شمارهٔ ۴۹
۱
از وقت صبح هست دلم را صفای صبح
جانم منور است به نور لقای صبح
۲
از باد صبح گشت معطر دماغ من
دارد دلم همیشه هوای هوای صبح
۳
یابد یقین ز ظلمت بیگانگی خلاص
هر جان آشنا که شود آشنای صبح
۴
از تیغ صبح لشکر شب منهزم شود
تا شاه اختران بود اندر قفای صبح
۵
ای شب جمال صبح سزای تو میدهد
جز روی یار من ندهد کس سزای صبح
۶
این منزل اقامت جای قرار نیست
چون وصل دوست از آن شد لقای صبح
نظرات
کاربر سیستمی