
همام تبریزی
شمارهٔ ۶۳
۱
نیِ بینوا ز شکّر به نوا شکرفشان شد
چه خوش است نغمه او را که حیات جاودان شد
۲
منگر در آن که دارد تن نازکش جراحت
بنگر که تا چه راحت ز وجود او روان شد
۳
تن پر ز نیش دارد چو درون ریش دارد
غم و درد بیش دارد نفسش حیات از آن شد
۴
دل و جان چو نیست نی را عجب است این که دارد
خبری ز حال دلها که انیس عاشقان شد
۵
به سخن دهن گشاده نه که سر به باد داده
چو سر و زبان ندارد ز چه صاحب بیان شد
۶
نفسش مسیح مریم که حیات بخشد از دم
به سخن گرفته عالم چو همام مهربان شد
۷
چو شنید مرغ جانم ز نوای نی صفیری
ز دیار تن زمانی به جوار آشیان شد
نظرات
کاربر سیستمی