
همام تبریزی
شمارهٔ ۶۵
۱
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
۲
من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم
که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
۳
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
صید خوبان به دل خویش درآید به کمند
۴
نه چنان واله آن صورت و بالا شدهام
که مرا با دگری مهر بود یا پیوند
۵
گل رویت مگر از باغ بهشت آوردند
که به گلزار گلی نیست به رویت مانند
۶
گر بود پرورش نیشکر از آب حیات
هم نسازند از آن چون لب شیرین تو قند
۷
کردم اندیشه بدین حسن و لطافت که تویی
دگر از مادر ایتام نزاید فرزند
۸
از تو نشکیبم و آرام نگیرم نفسی
عاشق آن است که از دوست نباشد خرسند
۹
میدمد بوی خوشت هر نفس از شعر همام
لاجرم ولولهای در همه آفاق افکند
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی