
همام تبریزی
شمارهٔ ۶۶
۱
میان ما و شما بود پیش از آن پیوند
که جان علوی ما شد در این قفس در بند
۲
بجز دهان لطیفت که با نسیم گل است
ندید دیده مردم گلابدان از قند
۳
لب خوشت که فدا باد آب حیوانش
نداد آبم و در جانم آتشی افکند
۴
چگونه از ملک انسان شریفتر نبود
که ز آدمی چو تو پیدا همیشود فرزند
۵
ز ذوق بیخبر است آن که میکند تشبیه
رخت به چشمهٔ خورشید و قد به سرو بلند
۶
از آب و خاک نیاید کسی بدین خوبی
در آن جهان مگر از روح صورتی سازند
۷
بگو که چاره من چیست از مشاهدهات
به حسن هیچ کسی چون نمیشود خرسند
۸
اگر چه غیرتم آید میان شهر برآی
زبان هر که مرا پند میدهد دربند
۹
همام چون که سلامت کند ملول مشو
گرش جواب نگویی به زیر لب میخند
نظرات
کاربر سیستمی