
همام تبریزی
شمارهٔ ۸۲
۱
هر که او عاشق جمال بود
شاهدش خود گواه حال بود
۲
گر بود پاکباز شاهد نیز
پاک و روشنتر از زلال بود
۳
حال اگر برخلاف این باشد
دوستی هر دو را وبال بود
۴
چشم خود را به آب شرم بشوی
تا که شایسته جمال بود
۵
حیف باشد که دیده بیآب
تشنه مشرب وصال بود
۶
هیمه ز آتش چو سرخ شد آخر
همه خاکستر و زگال بود
۷
زر صافی نهاد را ز آتش
سرخرویی با کمال بود
۸
وان که او مرد حال شد چو همام
فارغ از بند قیل و قال بود
۹
هست امیدم که بهرهای ز وصال
یابد و فارغ از خیال بود
نظرات
کاربر سیستمی