
همام تبریزی
شمارهٔ ۸۳
۱
چشم بد دور که زیباتر از این نتوان بود
بنده روی تو خواهم ز میان جان بود
۲
دل من در هوس آن لب چون آب حیات
بس که در تیرگی زلف تو سرگردان بود
۳
گفته بودند که روی تو به از خورشید است
چون بدیدیم به جان تو که صد چندان بود
۴
حسن در عهد تو مشهور به همشهری ماست
پیش از این نسبت او گرچه به ترکستان بود
۵
آب حیوان به زمان لب تو پیدا شد
تا به امروز گر از دیدۀ ما پنهان بود
۶
خاک پای تو گروهی که به جان بخریدند
همه انصاف بدادند که نیک ارزان بود
۷
عندلیب است در این باغ مگر جان همام
که مدامش هوس روی گل خندان بود
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی