
همام تبریزی
شمارهٔ ۹۱
۱
اگر نگار من از رخ نقاب بگشاید
به حسن خویش جهان سر به سر بیاراید
۲
جمال خود به نقاب از نظر همیپوشد
به سمع او برسانید، کاین نمیباید
۳
از آفریدن شاهد غرض همین بودهست
که از مشاهده صاحب دلی بیآساید
۴
به آستین و به دامان شکر کشند آنجا
که پسته را به سخن یا به خنده بگشاید
۵
لبش به خون دلم تشنه است و من خشنود
از آن که خون منش در نظر همیآید
۶
ولی گر آب حیات است خون من به مثل
دریغ باشد کاو لب بدان بیالاید
نظرات
کاربر سیستمی