
همام تبریزی
شمارهٔ ۹۳
۱
بیا دمی بنشین تا دلم بیاساید
که آن شمایل خوب انجمن بیاراید
۲
بخند اگر چه ز خندیدنت همیدانم
که آفتاب به روزم ستاره بنماید
۳
ز ناز چشم تو هشیار مست میگردد
چه حاجت است به ساقی که باده پیماید
۴
مثال نقش تو میخواستم ز صورتگر
جواب داد که آن در قلم نمیآید
۵
توان به نوک قلم صورتی نگاشت ولی
ملاحتش که نگارد چنان که میباید
۶
خوش است ناز ز روی نکو ولی نه چنان
که التفات به صاحبدلان نفرماید
۷
کز آفریدن شاهد غرض همین بوده است
که از مشاهده صاحبدلی بیاساید
۸
رخی بدین صفت و طلعتی بدین خوبی
به اهل عشق غرامت بود که ننماید
۹
همام را غرض از دوست ذوق روحانی ست
نظر به میل طبیعت مگر نیالاید
تصاویر و صوت

نظرات
کاربر سیستمی