
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۲ - فی مذمه الدنیا
۱
آرزوهاست در دلت پنهان
انها من سلاسل الشیطان
۲
که به دوزخ بدان کشند تو را
ان تکن منکر فسوف تری
۳
دل به دنیا چو مشتغل گردد
جوهرش تیره تر ز گل گردد
۴
دل که می گردد از هوا خالی
از محبت می شود حالی
۵
دل که میگردد اندرو گلهای
دل مخوانش که هست مزبلهای
۶
کوه اندوه مینهی بر دل
تا کنی قطعهای زمین حاصل
۷
دل که معشوق او مدر باشد
آن دل از عشق بیخبر باشد
۸
سیم کان روغن چراغ دل است
زر که آب روان باغ دل است
۹
هرکه این هردو را کند حاصل
روشن و تازه باشد او را دل
۱۰
لیک شرح دل عوام است این
وصف انسان ناتمام است این
۱۱
هرکه از آفتاب نور الله
دل و جانش منور است چو ماه
۱۲
در پی سیم و زر کجا پوید
روشنایی ز نور حق جوید
۱۳
حرص و دل هردو در یکی سینه
روی زنگیست پیش آیینه
تصاویر و صوت

نظرات