اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۴۵ - فلک زحل ارواح رذیله که با ملک و ملت غداری کرده و دوزخ ایشانرا قبول نکرده

۱

پیر رومی آن امام راستان

آشنای هر مقام راستان

۲

گفت ای گردون نورد سخت کوش

دیده ئی آن عالم زنار پوش

۳

آنچه بر گرد کمر پیچیده است

از دم استاره ئی دزدیده است

۴

از گران سیری خرام او سکون

هر نکو از حکم او زشت و زبون

۵

پیکر او گرچه از آب و گل است

بر زمینش پا نهادن مشکل است

۶

صد هزار افرشتهٔ تندر بدست

قهر حق را قاسم از روز الست

۷

دره پیهم می زند سیاره را

از مدارش بر کند سیاره را

۸

عالمی مطرود و مردود سپهر

صبح او مانند شام از بخل مهر

۹

منزل ارواح بی یوم النشور

دوزخ از احراقشان آمد نفور

۱۰

اندرون او دو طاغوت کهن

روح قومی کشته از بهر دو تن

۱۱

جعفر از بنگال و صادق از دکن

ننگ آدم ، ننگ دین ، ننگ وطن

۱۲

نا قبول و ناامید و نامراد

ملتی از کارشان اندر فساد

۱۳

ملتی کو بند هر ملت گشاد

ملک و دینش از مقام خود فتاد

۱۴

می ندانی خطهٔ هندوستان

آن عزیز خاطر صاحبدلان

۱۵

خطه ای هر جلوه اش گیتی فروز

در میان خاک و خون غلطد هنوز

۱۶

در گلش تخم غلامی را که کشت

این همه کردار آن ارواح زشت

۱۷

در فضای نیلگون یکدم بایست

تا مکافات عمل بینی که چیست

تصاویر و صوت

کلیات اشعار فارسی مولانا اقبال لاهوری با مقدمهٔ احمد سروش - تصویر ۴۱۸

نظرات