
اقبال لاهوری
بخش ۵۹ - زنده رود رخصت میشود از فردوس برین و تقاضای حوران بهشتی
۱
شیشهٔ صبر و سکونم ریز ریز
پیر رومی گفت در گوشم که خیز
۲
آن حدیث شوق و آن جذب و یقین
آه آن ایوان و آن کاخ برین
۳
با دل پر خون رسیدم بر درش
یک هجوم حور دیدم بر درش
۴
بر لب شان زنده رود ای زنده رود
زنده رود ای صاحب سوز و سرود
۵
شور و غوغا از یسار و از یمین
یکدو دم با ما نشین ، با ما نشین
زنده رود
۷
راهرو کو داند اسرار سفر
ترسد از منزل ز رهزن بیشتر
۸
عشق در هجر و وصال آسوده نیست
بی جمال لایزال آسوده نیست
۹
ابتدا پیش بتان افتادگی
انتها از دلبران آزادگی
۱۰
عشق بی پروا و هر دم در رحیل
در مکان و لامکان ابن السبیل
۱۱
کیش ما مانند موج تیز گام
اختیار جاده و ترک مقام
حوران بهشت
۱۳
شیوه ها داری مثال روزگار
یک نوای خوش دریغ از ما مدار
نظرات